پناه بی پناهان
11 آذر 1398 توسط فاطیما
آیتالله فِهری زنجانی می گویند: «در مشهد، آیت الله بهجت را دیدار کردم.»
پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟» دوست بودیم، اگرچه هم درس نبودیم. شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید. ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟! اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!» سرشان را پایین انداختند. ناراحتی در ایشان ندیدم.
سر را بالا آورد و گفت: ❄ «یکبار که به حرم مشرّف شدم، حضرت مرا به داخل روضه نزدشان بردند؛ ده مطلب فرمودند.
یکی این بود: ? «مگر میشود، مگرمیشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
? العبــــد