پوشیه سفید طلبه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

انتقاد از همسر

13 آذر 1398 توسط فاطیما

#سیاست_خانومانه?‍♀

اگر مردتان هر روز از ظاهر شما انتقاد کند چه اتفاقی می افتد ❓
حس بسیار بدی است .نه ❓

بدانید وقتی شما مرتبا از وضعیت مالی همسرتان انتقاد میکنید حسی بسیار بدتر به او دست میدهد❗️

⚠️ به شما اخطار میدهم اگر این کار را مرتبا انجام میدهید بزودی محبت همسرتان را از دست میدهید.
برای هر نوع #انتقاد با احتیاط جلو بروید .

? ?

 نظر دهید »

گناه غیبت

13 آذر 1398 توسط فاطیما

✍ روز قیـامت. . .
نیکے هایت را به محبوب ترین فرد زندگیت نخواهی داد. اما مجبور می‌شوی آنها را به کسی دهی که از او متنفر بودی چون

? غیبتـش را کردی.

 نظر دهید »

شفاعت امام رضا

13 آذر 1398 توسط فاطیما

?بسم الله الرحمن الرحیم?

〽️ حکایت مرد دلاک و امام رضا علیه السلام.

? دلاکی در راه خراسان سر مبارک حضرت امام رضا را تراشید حضرت سنگ و تیغش را طلا کرد .

دلاک عرض کرد طالب نیستم ، بهمین جزئی پول دلاکی امرم میگذرد من از شب اول قبر می ترسم آنوقت التفاتی بمن بکن ، حضرت قبول کرد. روزی حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون نشسته بود سه مرتبه فرمود: ( لبیک ، لبیک لبیک) آمدم، پرسیدند: در جواب که لبیک گفتی؟

فرمود: آن مرد دلاک مرد، حالا او را در قبر گذاشتند نکیرین آمدند از او سؤال کنند مرا خواند ، جوابش دادم به نکیرین گفتم که دوست ما است او را نیازارید .

? ملائکه و إبلیس ، حاج ملا اسمعیل سبزواری قدس سره

 نظر دهید »

پندار اشتباه ما

13 آذر 1398 توسط فاطیما

? راز شگفت انگیز پیاده شدن شیخ عباس قمی از اتوبوس?

? آیه: عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ بقره/216
? چه بسا شما از چیزی کراهت داشته باشید درحالی‌که خیر شما در آن است.

? آینه: حکایت؛ امام خمینی(ره) در خاطره‌ای از سفر خود با مرحوم حاج شیخ عباس قمی چنین بیان می‌کند: بیابان سوزان و بی‌انتها در چشم‌هایمان رنگ می‌باخت و به کبودى می‌گرایید و از دور هم، چیزى دیده نمی‌شد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت، ایستاد. راننده که مردى بلند و سیاه‌چرده بود باعجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسط‌های ماشین بود، آمد. به من چون سید بودم حرفى نزد؛ ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: اگر می‌دانستم تو را اصلاً سوار نمی‌کردم، نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت! یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى.

مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچک‌ترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد؛ ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمی‌کرد که با او باشم، هر چه من پافشارى می‌کردم، او نهى می‌کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می‌کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده و سوار ماشین شدم.

yon.ir/fmynx

بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند می‌کردم نگه نمی‌داشت تا اینکه یک کامیونى نگه داشت. وقتى سوار شدم، قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنى است و مسیرش همدان است؛ از قضا من هم می‌خواستم به همدان بروم، چون مدت‌ها بود که دنبال یک سرى مطالب می‌گشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط می‌دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان می‌توانم آن‌ها را به دست آورم. راننده آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام، مذهب تشیع و … برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقه‌مند دیدم، بیشتر برایش خواندم. سعى می‌کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم تا این‌که به نزدیکی‌های همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه می‌کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکم‌فرما شد، هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک‌آلود گفت: این‌طور که تو می‌گویی و من از حرف‌هایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به ‌حال در اشتباه بودم. شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان می‌شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل‌هایی که از من حرف‌شنوی دارند مسلمان می‌کنم .
بعد هم به کمک من گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله .1

1. با اقتباس و ویراست از کتاب عاقبت بخیران عالم

#آیه_ها_و_آینه_ها

 نظر دهید »

امید به ظهور

13 آذر 1398 توسط فاطیما

? دور دیدن ظهور ممنوع ?

? پیامبر اکرم فرمودند: مهدی از ما اهل بیت است، خدا امر (ظهور) او را یک شَبِه اصلاح میکند. (کمال الدین باب6)
? امام حسین فرمودند: خداوند، امر (ظهور) او را در یک شب اصلاح میفرماید. (کمال الدین باب30)

❄️ امام صادق فرموند: به آنچه نااُمیدی، امیدوارتر باش تا آن چیزی که امید داری محقق شود؛ زیرا موسی بن عمران، رفت تا برای خانواده اش شعله ای آتش بیاورد ولی هنگامی که بازگشت، رسول و پیامبر بود، و خداوند کار بنده و پیامبرش موسی را در یک شب اصلاح نمود. و خدا با قائم یعنی دوازدهمین نفر از امامان نیز چنین خواهد کرد و در یک شب کارش را اصلاح خواهد فرمود… او را از حیرت و غیبت بیرون آورده و به نور فرج و ظهور داخل خواهد کرد. (کمال الدین باب6)

? این هم نتیجه نزدیک دانستنِ ظهور:
☑️ امام باقر و امام صادق فرمودند: آنان که فرج را نزدیک میشمارند، نجات یافتند. (غیبت نعمانی باب11)

#امام_زمان_از_منظر_روایات 6

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 60

کاربران آنلاین

  • سید میرکمالی
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

پوشیه سفید طلبه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حجاب
    • حجاب در فرهنگ غربي
  • خداوند
  • احترام به والدین و تاثیر ان در زندگی
  • همسرداری
  • فرزندداری
  • گناه
  • مهدویت
  • سلامتی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • سید میرکمالی

رتبه

    آمار بازدید

    • خدایا چقد تو مهربانی...
    • خدایا میدانی چرا ما به تو بی توجهیم؟